نظام سلطانی از دیدگاه اندیشه سیاسی شیعه (2)
(در ادامه ی پست پیشین پیرامون هویت فکری-فرهنگی حکومت صفویه)
برای شناخت مرز هویتی سه گفتمان حاکم و تمدن ساز ایران
(ایرانشهری، خلافت، سلطنت شیعی) ضروری است ابتدا نسبت هر کدام از حکومت ها با دین
مشخص شود:
طبق نظریه ی ایرانشهری بیشترین پیوند و عینیت و اتحاد
بین حکومت و دین برقرار می شود بطوری که برای پادشاه، مراتبی از الوهیت را قائل
بودند و دستورات او تقدسی آسمانی داشت که با عنوان «فره ایزدی» از آن در آیین
زرتشت تعبیر می شد.
در حالی که از منظر اسلام (دستگاه خلافت و سلطان شیعی) خلیفه و پادشاه صرفا مجری شریعت
و خود محکوم به آن هستند.
پس نقطه ی تمایز گفتمان سلطنت شیعی
با گفتمان ایرانشهری در ایران باستان مشخص شد حال باید نقطه ی تمایز آن را با
دستگاه خلافت تبیین کرد.
اساس دستگاه خلافت بر محور حکم
ثانوی «جلوگیری از هرج و مرج» تأسیس شده و هیچ اصالت و ارتباطی با تقدس نبوت
آسمانی ندارد. یعنی خلیفه صرفا مجتهدی است که تشخیص های او به خاطر اقتدار جبری که
دارد اولویت پیدا می کند (به استثنای خلفای راشدین که از صحابه بودند)
در حالی که سلطنت شیعی مبتنی بر
«نظریه ی امامت» که در امتداد تقدس نبوت قرار دارد شکل می گیرد فلذا اقتضاء امامت
ایجاب می کند که مجری شریعت نیز شامل محدوده ی تقدس (انتخاب آسمانی) قرار گیرد.
یعنی اجماع امت تأثیری در تشخیص امام جامعه نخواهد داشت و شخص ائمه از قبل مشخص و
معرفی شده اند.
پس جنبه ی تقدس به مجریان شریعت نیز
سرایت کرد.
در این گفتمان شخص امام موضوعیت
پیدا می کند و تمام فعالیت های شیعیان را مقدمه ی جریان ولایت آن ها بر نفوس و
اموال مسلمین ترسیم می کند.
پی نوشت:
مهمترین شعار حکومت صفویه آماده سازی برای ظهور امام زمان (عج) بود
و این برای روزگار ما حرفهای زیادی خواهد داشت.